جدول جو
جدول جو

معنی فسیله گاه - جستجوی لغت در جدول جو

فسیله گاه(فَ لَ / لِ گاه)
جای اسبان. مرتع. مرغزار. رجوع به فسیله گه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(فَ لَ / لِ گَهْ)
فسیله گاه. چراگاه رمۀ اسبان. مرتع. (از یادداشتهای مؤلف) :
مرغزاری که فسیله گه اسبان تو گشت
شیر کآنجا برسد خرد بخاید چنگال.
فرخی.
رجوع به فسیله شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دهی از دهستان هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد در 32 هزارگزی خاور هرسم و 5 هزارگزی تالاندشت. دشت و دامنه و سردسیر با 250 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آنجا غلات دیمی و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است و از انجیرک تابستان ممکن است اتومبیل برد. چادرنشین هستند و ساختمان ندارند وزمستان بحدود بخش ارکواز شهرستان ایلام میروند، و ازطایفۀ چوبین هستند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهکده ای قدیمی در منطقه ی جورده رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی